Skip to main content

فعاليت ها

تجهيز بيمارستان ويژه كودكان مبتلا به سرطان از زمان تاسيس سازمان محك، سخت و تجهيز يك باب بيمارستان در صدر برنامه هاى اين سازمان قرار داشت. در سال ١٣٧٦ زمينى براى اين منظور خريدارى و دو سال بعد كار ساختمانى اين پروژه آغاز گرديد. سرانجام در فروردين ١٣٨٦ به اين رويا با افتتاح بيمارستان محك تحقق بخشيده شد. اين بيمارستان فوق تخصصى با در اختيار داشتن مدرنترين امكانات در بخش تشخيص و درمان بيماريهاى سرطانى در كودكان به ارائه خدمات به مراجعين مشغول ميباشد و نقش تعيين كننده اى را در منطقه ايفا ميكند.
تاكنون بيش از بيست هزار كودك مبتلا به سرطان در اين مركز مورد مداوا و مراقبت قرار گرفته اند. مراقبت هاى روحى و روانى براى كاستن ترس و نگرانى در هنگام تشخيص و درمان  بيمارى هاى سرطانى از جمله اين فعاليت ها ميباشد. در اينجا سهم به سزا و غير قابل انكار محك در ارائه امكانات سكونتى به
خانواده هايى كه از راه هاى دور براى مداواى فرزندان خود به اين مركز مراجعه ميكنند را نبايد دست كم گرفت. محك اين را وظيفه خود ميداند، كودكان مبتلا به سرطان و خانواده هاى آنان را در چهار چوب منشور حقوق بيماران تحت جديدترين و موثرترين روشها، دستاوردهاى پزشكى به روز دنيا و اقدامات جامع پيشگيرانه حمايت كند. با اين اوصاف موسسه خيريه محك در راستاى برنامه تعريف شده سازمان ملل متحد تحت عنوان اهداف توسعه قرن  "Millenum Development Goals" حركت مينمايد.

قهرمان كوچك

از در که وارد شدم حضور پسربچه کوچکی که با وجود اینکه روی تخت خوابیده بود لب‌هایش پر از خنده بود، توجهم را جلب کرد.
پسربچه‌ای که پزشکان حاضر در اتاق او را قهرمان صدا می‌زدند.
با کمی پرس و جو فهمیدم احمدرضای ٧ ساله برادر زهرا است. زهرا نوجوان ١٦ساله محک که از مهرماه ١٣٩٠ به بیماری سرطان خون از نوع AML مبتلا شده و از همان زمان به خانواده محک وارد شده است.
اکنون زهرا برای انجام پیوند سلول‌های بنیادی در بخش پیوند بیمارستان محک بستری شده و امروز، هفتم اردیبهشت ماه ١٣٩٢ تحت عمل پیوند قرار گرفت.
احمدرضا کوچکترین اهداکننده سلول‌های بنیادی از ابتدای فعالیت بخش پیوند بیمارستان محک است.
قهرمان کوچکی که با لبخندی شیرین و با آرزویی بزرگ سلول‌های بنیادی‌اش را به خواهر بزرگترش هدیه کرد. آرزوی احمدرضا بهبودی خواهرش و تمام دوستان خواهرش در محک بود.
به امید اینکه آرزوی این قهرمان کوچک به زودی برآورده شود. 

سعيد نصيرى نايب قهرمان وزنه بردارى

سعید، کودک دیروز محک و جوانی که امروز ایران و محک به وجودش افتخار می‌کند.او به دیدار محکی‌ها آمده بود. به دیدار آنهایی که دردشان را می‌شناخت و دردآشنایش بودند. سعید نصیری، نایب قهرمان جهان در رشته وزنه برداری و ٢١ ساله است و دو سال است عضو تیم ملی وزنه برداری ایران است. سال ١٣٨٣ و در پانزده سالگی سراغ ورزش رفته است. ورزش برای سعید شروعی دوباره بوده اما دلیلش جالب است. چشمانش برق می زند و با ذوق می‌گوید: «شما برنامه ورزش شروعی دوباره را دیده‌اید؟ روزی این برنامه را در تلویزیون می‌دیدم و یکی از وزنه بردار‌های خوب ما مرتضی دشتی در آن حضور داشت. همان روز به وزنه برداری علاقه‌مند شدم، به باشگاه محل رفتم، و شروع به تمرین کردم. بعد از یک سال خودم را به فدراسیون جانبازان و معلولین معرفی کردم. یک آزمون از من گرفته شد که پذیرفته شدم و با تلاش و تمرین پیگیر، دو سال بعد قهرمان کشور شدم. خوشحالم که امروز مرتضی دشتی از مربیان من است.» سعید از سال ١٣٨٤ قهرمان کشور بوده است و امسال هم در دو مسابقه برون مرزی افتخار کسب کرده است. یکی مسابقات Open آفریقا-اروپا در کشور لیبی که نایب قهرمان شد و دیگری هم در مسابقات جهانی در کشور مالزی که در آن هم به مقام نایب قهرمانی رسید و توانست سهمیه المپیک ٢٠١٢ لندن را کسب کند.همه این افتخارات غرور‌آفرین است. اما زیبایی شوق آورش آنجاست که بدانیم سعید، در پنج سالگی مبتلا به بیماری سرطان بوده اما توانست بر آن غلبه کند.خود او از آن روزها خاطره چندانی ندارد. شاید به دلیل سن کم و شاید هم برای اینکه توانسته خاطرات سخت را فراموش کند و تنها به آینده فکر کند. اما پدرش وقتی از آن روزها حرف می زند، هنوز هم صدایش از عشق به فرزندش و یادآوری روزهای درمان او، می لرزد و می گوید: «سال ١٣٧٣ بیماری سعید شروع شد. ابتدا مدام از درد پا شکایت می‌کرد. او را به دکتر بردیم اما با مصرف داروها هم درد ادامه داشت. به بیمارستان امام خمینی رفتیم و آنجا بود که متوجه شدیم سعید مبتلا به سرطان است و به دلیل پیشرفت بیماری، پای راستش باید قطع شود.»پدر سعید با افتخار و لذت به قامت استوار فرزندش که سخت ترین‌ها را به زیبایی پشت سر گذاشته، نگاه کند. وقتی حرف از امید می‌شود پدر می‌گوید: «ما همواره با امیدواری، مراحل درمان سعید را می‌گذراندیم؛ امید داشتیم.کسی که امید داشته باشد، خدا هرگز نا امیدش نمی‌کند.»جراحی سعید در سال١٣٧٣ انجام می‌گیرد و روند درمان وی تا دو سال پس از آن ادامه می‌یابد. تا اینکه در سال١٣٧٥ قطع درمان می‌شود. در این مدت خانواده سعید از طریق یکی از آشنایان با محک آشنا می‌شود، و پس از تشکیل پرونده در زمینه‌هایی همچون تأمین هزینه‌های درمان و پروتز از سوی محک حمایت می‌شود. سعید نصیری مسیر سخت بیماری سرطان را طی کرده است. وقتی از او که در پایان این مسیر به بهترین‌ها یعنی سلامت، سرزندگی، پویایی، امید و موفقیت دست یافته و به زندگی عادی بازگشته می‌خواهیم که به بچه‌های امروز محک بگوید که در برابر سختی‌های این بیماری چه کنند، می‌گوید: «امید معجزه می‌کند. هیچ وقت امید را از دست ندهند. خداوند همیشه با شما است.

من جاسم، ۸ ساله از اهواز

هشت سالمه، یکی یه دونه‌ام و اهواز زندگی می‌کنم. ریاضی رو از همه درسا بیشتر دوست دارم، درست برعکسِ نگارش، قرآن رو می‌تونم با صوت قشنگی بخونم، داستان‌های شاهنامه رو هم از کتابی که خاله‌ام بهم داده یاد گرفتم، قصه رستم، سهراب، ضحاک و…، ولی رستم رو یه جور دیگه‌ای دوست دارم، چون پهلوونه و قویه؛ مثل خودم.
سه سالم بود که مریض شدم؛ اون‌ موقع‌ها نمی‌دونستم اسم مریضی‌ام چیه و کافی بود تا درد دارو کمتر بشه تا برم سراغ بازی. دنیام شده بود بازی دایناسور و لاک‌پشت‌های نینجا با بقیه بچه‌های محک. اینم بگم که بازی مرد عنکبوتی رو هم خیلی خیلی دوست دارم، لباس، نقاب و شمشیرهاشو هم دارم، اما دستکش‌هاش رو هنوز ندارم، ورزش فوتبال رو هم که عاشقشم.
اگه ازم بپرسید از ۱۰ تا چند تا شیطونم میگم ۱۰! آرزوم اینه که وقتی بزرگ شدم دکتر بشم و بیام به بچه‌های محک کمک کنم؛ آخه خودم خوب شدم و الان یه کودک بهبودیافته‌ام.